دو دریچه دو نگاه دو پنجره، دو رفیق دو همنشین دو حنجره با هم از غروب و سایه رد شدیم، قصه ی عاشقی رو بلد شدیم دو غریبه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر عاقبت جدا شدن دستای ما، گم شدیم تو غربت غریبهها دو غربیه دو تا قلب در به در، دو تا دلواپس این چشمای تر
دو مسافر تو مسیر زندگی، دو عزیز دو همدم همیشگی
فکر میکردیم آخر قصه اینه، جز خدا هیچکی ما رو نمیبینه
دو تا اسم دو خاطره دو نقطهچین، دو تا دور افتاده ی تنهانشین
آخرِ اون همه لبخند و سرود، چشم پُر حسادت زمونه بود
دو تا اسم دو خاطره دو نقطهچین، دو تا دور افتاده ی تنهانشین!!
نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت
11:22 عصر توسط سمیرا وآرش نظرات ( ) | |
Design By : RoozGozar.com |